اخرت

ابوبصیر یکى از شیعیان پاک و مخلص امام صادق علیه السلام مى گوید:
من با آن حضرت در مراسم حج شرکت نمودم .
هنگامى که به همراه امام علیه السلام کعبه را طواف مى کردیم ، عرض ‍ کردم :
- فدایت شوم ، آیا خداوند این جمعیت بسیار را که در حج شرکت نموده اند مى آمرزد؟
امام صادق علیه السلام فرمود:
- اى ابا بصیر! بسیارى از این جمعیت که مى بینى ، میمون و خوک هستند!
عرض کردم :
- آنها را به من نشان بده !
آن حضرت دستى بر چشمان من کشید و کلماتى به زبان جارى نمود. ناگهان ! بسیارى از آن جمعیت را میمون و خوک دیدم ، وحشت کردم ! سپس بار دیگر دستش را بر چشمان من کشید، آن گاه دوباره آنان را همان گونه که در ظاهر بودند دیدم . سپس فرمود:
- اى ابا بصیر! نگران مباش ! شما در بهشت ، شادمان هستید و طبقات دوزخ جاى شما نیست .
سوگند به خدا! سه نفر، بلکه دو نفر، بلکه یک نفر از شما شیعیان حقیقى در آتش دوزخ نخواهد بود.بحارالانوار جلد 47 صفحه 79 و جلد 68 صفحه 118

شراب

ارون پسر جهم نقل مى کند:
هنگامى که حضرت صادق علیه السلام در ((حیره )) منصور دوانیقى را ملاقات نمود، من در خدمت ایشان بودم .
یکى از سران سپاه منصور پسر خود را ختنه کرده بود. عده زیادى از اعیان و اشراف را براى ولیمه دعوت کرد. امام صادق علیه السلام نیز از جمله دعوت شدگان بودند. سفره آماده شد و مهمانان بر سر سفره نشستند و مشغول غذا شدند. در این میان ، یکى از مهمانان آب خواست . به جاى آب ، جامى از شراب به دستش دادند. جام که به دست او داده شد، فورا امام صادق علیه السلام نیمه کاره از سر سفره حرکت کرد و از مجلس بیرون رفت . هر چه خواستند امام را دوباره برگردانند، برنگشت .
فرمود:
از رحمت الهى بدور و ملعون است آن کس که بر کنار سفره اى بنشیند که در آن شراب باشد.بحارالانوار جلد 47 صفحه 39

گناه

ابوبصیر رحمة الله مى گوید:
در کوفه بودم ، به یکى از بانوان درس قرائت قرآن مى آموختم . روزى در یک موردى با او شوخى کردم !
مدت ها گذشت تا اینکه در مدینه به حضور امام باقر علیه السلام رسیدم . آن حضرت مرا مورد سرزنش قرار داد و فرمود:
- کسى که در حال خلوت گناه کند، خداوند نظر لطفش را از او برمى گرداند، این چه سخنى بود که به آن زن گفتى ؟
از شدت شرم ، سرم را پایین انداخته و توبه نمودم . امام باقر علیه السلام فرمود:
- مراقب باش که تکرار نکنى .  بحارالانوار جلد 46 صفحه

صدقه

امام زین العابدین علیه السلام سحرگاه در طلب روزى از منزل خارج شد، عرض کردند:
- یابن رسول الله ! کجا مى روید؟
فرمود:
- از منزل بیرون آمدم تا براى خانواده ام صدقه اى بدهم .
عرض کردند:
- چطور به خانواده تان صدقه مى دهید؟
فرمود:
- هرکس از راه حلال روزى را به دست آورد (و براى خانواده خود خرج نماید) در پیشگاه خداوند براى او صدقه محسوب مى شود! 
بحارالانوار جلد 46 صفحه 67

احترام به احادیث

امام زین العابدین علیه السلام فرمود:
انسان نمى داند با مردم چه کند! اگر بعضى امور که از پیامبر صلى الله علیه وآله شنیده ایم به آنان بگوییم ممکن است مورد تمسخر قرار دهند، از طرفى طاقت هم نداریم این حقایق را ناگفته بگذاریم !
ضمرة بن معبد گفت :
- شما آنچه شنیده اید بگویید!
فرمود:
- مى دانید وقتى دشمن خدا را در تابوت مى گذارند، و به گورستان مى برند، چه مى گوید؟
- خیر!
- به کسانى که او را مى برند مى گوید:
آیا نمى شنوید؟ از دشمن خدا به شما شکایت دارم که مرا فریب داد و به این روز سیاه انداخت و نجاتم نداد. من شکایت دارم از دوستانى که با من دوستى کردند و مرا خوار نمودند و از اولادى که حمایتشان کردم ولى مرا ذلیل کردند و از خانه اى که ثروتم را در آبادى آن خرج کردم ولى سرانجام ، دیگران آنجا ساکن شدند. به من رحم کنید! این قدر عجله نکنید!
ضمرة گفت :
- اگر بتواند به این خوبى صحبت کند ممکن است حتى حرکت کند و روى شانه حاملین بنشیند!
امام علیه السلام فرمود:
- خدایا! اگر ضمرة سخنان پیغمبر صلى الله علیه وآله را مسخره مى کند از او انتقام بگیر!
ضمرة چهل روز زنده بود و بعد فوت کرد. غلام وى که در کنار جنازه اش ‍ بود، پس از مراسم دفن محضر امام زین العابدین علیه السلام رسید و در کنار وى نشست . امام فرمود:
- از کجا مى آیى ؟
عرض کرد:
- از دفن ضمرة . وقتى که خاک بر او ریختند صدایش را شنیدم که کاملا آن صدا را در زمان زندگى اش مى شناختم . مى گفت :
- واى بر تو ضمرة بن معبد! امروز هر دوستى که داشتى خوارت کرد و عاقبت رهسپار جهنم شدى که پناهگاه و خوابگاه ابدى توست .
امام زین العابدین فرمود:
- از خداوند عافیت مساءلت دارم ، زیرا سزاى کسى که حدیث پیغمبر صلى الله علیه وآله را مسخره کند، همین است . بحارالانوار جلد 46 صفحه 142

دوری از گناه

مردى خدمت امام حسین علیه السلام رسید، و عرض کرد که شخص ‍ گنه کارى هستم و نمى توانم خود را از معصیت نگهدارم ، لذا نیازمند نصایح آن حضرت مى باشم . امام علیه السلام فرمودند:
پنج کار را انجام بده ، بعد هر گناهى مى خواهى بکن !
اول : روزى خدا را نخور، هر گناهى مایلى بکن !
دوم : از ولایت خدا خارج شو، هر گناهى مى خواهى بکن !
سوم : جایى را پیدا کن که خدا تو را نبیند، سپس هر گناهى مى خواهى بکن !
چهارم : وقتى ملک الموت براى قبض روح تو آمد اگر توانستى او را از خودت دور کن و بعد هر گناهى مى خواهى بکن !
پنجم : وقتى مالک دوزخ تو را داخل جهنم کرد، اگر امکان داشت داخل نشو و آن گاه هر گناهى مایلى انجام بده !
بحارالانوار جلد 87 صفحه 126

کمک

وزى امام حسن علیه السلام حین غذا خوردن ، جلوى سگى که در نزدیکى ایشان ایستاده بود، چند لقمه غذا انداخت .
کسى پرسید:
- یابن رسول الله ! اجازه مى دهید سگ را دور کنم ؟
حضرت فرمود:
- به حیوان کارى نداشته باش !
من از خدایم حیا مى کنم که جاندارى نگاه به غذاى من کند و من غذایش ندهم و برانمش ! بحارالانوار جلد 43 صفحه 352

نعمت اخروی

زنى خدمت حضرت فاطمه علیهاالسلام رسید و گفت :
- مادر ناتوانى دارم که در مسائل نمازش به مساءله مشکلى برخورد کرده و مرا خدمت شما فرستاد که سؤ ال کنم .
حضرت فاطمه علیهاالسلام جواب آن مساءله را داد. آن زن همین طور مساءله دیگرى پرسید تا ده مساءله شد. حضرت همه را پاسخ داد. سپس ‍ آن زن از کثرت سؤ ال خجالت کشید و عرض کرد:
- اى دختر رسول خدا! دیگر مزاحم نمى شوم .
حضرت فرمود: نگران نباش ! باز هم سؤ ال کن ! با کمال میل جواب مى دهم ، زیرا اگر کسى اجیر شود که بار سنگینى را بر بام حمل کند و در عوض آن ، مبلغ صد هزار دینار اجرت بگیرد، آیا از حمل بار خسته مى شود؟
زن گفت :
- نه ! خسته نمى شود، زیرا در برابر آن مزد زیادى دریافت مى کند.
حضرت فرمود:
- خدا در برابر جواب هر مساءله اى بیشتر از اینکه بین زمین و آسمان پر از مروارید باشد، به من ثواب مى دهد! با این حال ، چگونه از جواب دادن به مساءله خسته شوم ؟ از پدرم شنیدم که فرمود:
((علماى شیعه من روز قیامت محشور مى شوند، و خداوند به اندازه علوم آنان و درجات کوششان در راه هدایت مردم ، برایشان ثواب و پاداش در نظر مى گیرد و به هر کدامشان تعداد یک میلیون حله از نور عطا مى کند. سپس منادى حق تعالى ندا مى کند: اى کسانى که یتیمان (پیروان ) آل محمد را سرپرستى نمودید، در آن وقت که دستشان به اجدادشان (پیشوایان دین ) نمى رسید، که در پرتو علوم شما ارشاد شدند و دیندار زندگى کردند. اکنون به اندازه اى که از علوم شما استفاده کرده اند، به ایشان خلعت بدهید!
حتى به بعضى آنان صد هزار خلعت داده مى شود. پس از تقسیم خلعت ها، خداوند فرمان مى دهد: بار دیگر به علما خلعت بدهید. تا خلعتشان تکمیل گردد.
سپس دستور مى رسد دو برابرش کنید همچنین درباره شاگردان علما که خود شاگرد تربیت کرده اند چنین کنید...
آنگاه حضرت فاطمه به آن زن فرمود:
اى بنده خدا! یک نخ از این خلعتها هزار هزار مرتبه از آنچه خورشید بر آن مى تابد بهتر است . زیرا امور دنیوى تواءم با رنج و مشقت است اما نعمتهاى اخروى عیب و نقص ندارد.  بحارالانوار جلد 2 صفحه 3

کمک و همیاری

روزى حضرت على علیه السلام مشاهده نمود زنى مشک آبى به دوش ‍ گرفته و مى رود. مشک آب را از او گرفت و به مقصد رساند؛ ضمنا از وضع او پرسش نمود.
زن گفت :
على بن ابى طالب همسرم را به ماءموریت فرستاد و او کشته شد و حال چند کودک یتیم برایم مانده و قدرت اداره زندگى آنان را ندارم . احتیاج وادارم کرده که براى مردم خدمتکارى کنم .
على علیه السلام برگشت و آن شب را با ناراحتى گذراند. صبح زنبیل طعامى با خود برداشت و به طرف خانه زن روان شد. بین راه ، کسانى از على علیه السلام درخواست مى کردند زنبیل را بدهید ما حمل کنیم .
حضرت مى فرمود:
- روز قیامت اعمال مرا چه کسى به دوش مى گیرد؟
به خانه آن زن رسید و در زد. زن پرسید:
- کیست ؟
حضرت جواب دادند:
- کسى که دیروز تو را کمک کرد و مشک آب را به خانه تو رساند، براى کودکانت طعامى آورده ، در را باز کن !
زن در را باز کرد و گفت :
- خداوند از تو راضى شود و بین من و على بن ابى طالب خودش حکم کند.
حضرت وارد شد، به زن فرمود:
- نان مى پزى یا از کودکانت نگهدارى مى کنى ؟
زن گفت :
- من در پختن نان تواناترم ، شما کودکان مرا نگهدار!
زن آرد را خمیر نمود. على علیه السلام گوشتى را که همراه آورده بود کباب مى کرد و با خرما به دهان بچه ها مى گذاشت .
با مهر و محبت پدرانه اى لقمه بر دهان کودکان مى گذاشت و هر بار مى فرمود:
فرزندم ! على را حلال کن ! اگر در کار شما کوتاهى کرده است .
خمیر که حاضر شد، على علیه السلام تنور را روشن کرد. در این حال ، صورت خویش را به آتش تنور نزدیک مى کرد و مى فرمود:
- اى على ! بچش طعم آتش را! این جزاى آن کسى است که از وضع یتیم ها و بیوه زنان بى خبر باشد.
اتفاقا زنى که على علیه السلام را مى شناخت به آن منزل وارد شد.
به محض اینکه حضرت را دید، با عجله خود را به زن صاحب خانه رساند و گفت :
واى بر تو! این پیشواى مسلمین و زمامدار کشور، على بن ابى طالب علیه السلام است .
زن که از گفتار خود شرمنده بود با شتاب زدگى گفت :
- یا امیرالمؤ منین ! از شما خجالت مى کشم ، مرا ببخش !
حضرت فرمود:
- از اینکه در کار تو و کودکانت کوتاهى شده است ، من از تو شرمنده ام !  بحارالانوار جلد 41 صفحه 52

مال و اموال

ازاذان نقل مى کند:
من با قنبر غلام امام على علیه السلام محضر امیرالمؤ منین وارد شدیم قنبر گفت :
یا امیرالمؤ منین چیزى براى شما ذخیره کرده ام ! حضرت فرمود:
- آن چیست ؟
عرض کرد: تعدادى ظرف طلا و نقره ! چون دیدم تمام اموال غنائم را تقسیم کردى و از آنها براى خود بر نداشتى ! من این ظرف ها را براى شما ذخیره کرده ام .
حضرت على علیه السلام شمشیر خود را کشید و به قنبر فرمود:
- واى بر تو! دوست دارى که به خانه ام آتش بیاورى ! خانه ام را بسوزانى ! سپس آن ظرف ها را قطعه قطعه کرد و نمایندگان قبایل را طلبید، و آنها را به آنان داد، تا عادلانه بین مردم تقسیم کنند.  بحارالانوار جلد 41 صفحه 135