غیرت

غیرت ، کوشش در نگهدارى از دین ، زن ، فرزندان و اموال است و نتیجه شجاعت و توانمندى نفس است و از بهترینِ فضایل و صفات آدمى است . و کسى که این صفت را ندارد از زمره مردان خارج و نام مردان بر او نادرست است.

 ضد غیرت ، بى غیرتى است ، و آن ، کوتاهى و اهمال کردن در محافظت آن چه نگاهبانى آن لازم است اعم از دین و عِرض و ناموس و اولاد و اموال که این بیمارى از مهلکات و صفات بسیار ناپسند است .

r غیرت در آیات و روایات
«وَلاَ یُبْدِینَ زِینَتَهُنَّ إِلاَّ لِبُعُولَتِهِنَّ أَوْ ءَابَآئِهِنَّ أَوْ ءَابَآءِ بُعُولَتِهِنَّ أَوْ أَبْنَآئِهِنَّ أَوْ أبْنَآءِ بُعُولَتِهِنَّ أَوْ إِخْوَ نِهِنَّ أَوْ بَنِى إِخْوَ نِهِنَّ أَوْ بَنِى أَخَوَ تِهِنَّ أَوْ نِسَآءِهِنَّ أَوْ مَا مَلَکَتْ أَیْمَـنُهُنَّ أَوْ التَّـبِعِینَ غَیْرِ أُوْلِى الاِْرْبَهِ مِنَ الرِّجَالِ أَوِ الطِّفْلِ الَّذِینَ لَمْ یَظْهَرُواْ عَلَى عَوْرَ تِ النِّسَآءِ وَلاَ یَضْرِبْنَ بِأَرْجُلِهِنَّ لِیُعْلَمَ مَا یُخْفِینَ مِن زِینَتِهِنَّ[۱]؛

و زینت هاى خود را آشکار نسازند مگر براى شوهرانشان ، یا پدرانشان ، یا پدر شوهرانشان ، یا پسرانشان ، یا پسران همسرانشان ، یا برادرانشان ، یا پسران برادرانشان ، یا پسران خواهرانشان ، یا زنان هم کیششان ، یا بردگانشان [ = کنیزانشان ] ، یا افراد سفیه که تمایلى به زن ندارند ، یا کودکانى که از امور جنسى مربوط به زنان آگاه نیستند ; و هنگام راه رفتن پاهاى خود را به زمین نزنند تا زینت پنهانیشان دانسته شود ( و صداى خلخال که بر پا دارند به گوش رسد.»

پیامبر اکرم (صلى الله علیه وآله وسلم) در این باره مى فرماید :

إنَّ اللهَ یُحبُّ مَن عِبادِهِ الغَیُورَ[۲]؛ همانا خداوند بندگان غیور را دوست دارد .

r زیاده ‌روی در غیرت
همان طور که در بسیارى از امور زیاده روى و افراط زیان بخش است ، در مورد غیرت نیز چنین است و زیاده روى در آن ، باعث بدگمانى و شک مى شود ، که در این مورد پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله وسلم) چنین مى فرمایند :

 

الغیرهُ التی یبغضها الله فالغیره فى غیر الریبه[۳] ; غیرتى که خداوند از آن بیزار است غیرتى است که بى دلیل باشد .

r حکایت
غیرت شما کجاست؟
گزارشى به على علیه السلام رسید که سپاهیان معاویه به شهر انبار هجوم آوردند، حسان بن حسان بکرى فرماندار شهر را کشتند و پاسداران شهر را پراکنده ساختند. بعضى از سربازان معاویه به منزل زنان مسلمان و غیرمسلمان وارد شدند و خلخال ، دست بند، گردنبند، و گوشواره را از برشان بیرون آوردند و آنان براى دفاع از خود وسیله اى جز زارى و استرحام نداشتند. سپس لشکریان معاویه با غنائم فراوان از شهر خارج شدند و در این جریان ، نه کسى از آنان زخم برداشت و نه خونى از آنها بزمین ریخت . این گزارش رنج آور و دردناک ، آنحضرت را بسختى ناراحت و متألم نمود و ضمن خطابه اى تند و مهیج شرح جریان را به اطلاع مردم رساند و در خلال سخنان خود فرمود:

« فلو ان امرء مسلما مات من بعد هذا اسفا ما کان به ملوما بل کان به عندى جدیرا.»

اگر مرد مسلمانى بر اثر این قضیه ، از شدت اندوه و تاءسف بمیرد ملامت ندارد بلکه در نظر من چنین مرگى شایسته و سزاوار است .[۴]

 

--------------------------------------------------------------------------------

[۱] _ نور : ۳۱ .

[۲] _ کنز العمال : ج۳ ، ص۳۸۶ .

[۳] _ کنز العمال : ج۳ ، ص۳۸۵ .

[۴] - برگرفته از کتاب : داستانها و پندها، جلد اوّل ، اثر: مصطفى زمانى وجدانى
نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد