عبادت و پرستش خداوند یکتا و ترک پرستش هر موجود دیگر، یکى از اصول تعلیمات پیامبران الهى است. تعلیمات هیچ پیامبرى از عبادت خالى نبوده است.
چنان که مىدانیم در دیانت
مقدسه اسلام نیز عبادت سرلوحه همه تعلیمات است. چیزى که هست در اسلام عبادت به صورت یک سلسله تعلیمات جدا از زندگى
که صرفاً به دنیاى دیگر تعلق داشته
باشد وجود ندارد، عبادات اسلامى با فلسفههاى زندگى توأم است و در
متن زندگى واقع است.گذشته از این که برخى عبادات اسلامى به صورت مشترک و همکارى دسته جمعى صورت مىگیرد،
اسلام به عبادتهاى فردى نیز آنچنان شکل
داده است که متضمن انجام پارهاى از وظایف زندگى است.
از نظر
اسلام هر کار خیر و مفیدى اگر با انگیزه پاک خدایى توام باشد عبادت است. لهذا درس خواندن، کار و کسب کردن، فعالیت اجتماعى کردن
اگر لله و فى الله باشد عبادت است. در عین
حال، اسلام نیز پارهاى تعلیمات دارد که فقط براى انجام مراسم عبادت وضع شده است از قبیل نماز و روزه، و این خود فلسفهاى خاص دارد.
مثلاً
نماز که مظهر کامل اظهار عبودیت است، چنان در اسلام شکل خاص یافته است که حتى فردى که مىخواهد در گوشه خلوت به تنهایى، نماز
بخواند خود به خود به انجام پارهاى از وظایف
اخلاقى و اجتماعى از قبیل نظافت، احترام به حقوق دیگران، وقتشناسى، جهتشناسى، ضبط احساسات، اعلام صلح و سلم با بندگان شایسته خدا و غیره مقید مىگردد.
از نظر
اسلام هر کار خیر و مفیدى اگر با انگیزه پاک خدایى توام باشد عبادت است. لهذا درس خواندن، کار و کسب کردن، فعالیت اجتماعى کردن
اگر لله و فى الله باشد عبادت است.
در عین
حال، اسلام نیز پارهاى تعلیمات دارد که فقط براى انجام مراسم عبادت وضع شده است از قبیل نماز و روزه، و این خود فلسفهاى خاص
دارد.
درجات عبادتها
تلقى
افراد از عبادت یکسان نیست، متفاوت است. از نظر برخى افراد عبادت نوعى معامله و معاوضه و مبادله کار و مزد است، کار فروشى
و مزد بگیرى است. همان طور که یک
کارگر، روزانه نیروى کار خود را براى یک کار فرما مصرف مىکند و مزد مىگیرد، عابد نیز براى خدا زحمت مىکشد و خم
و راست مىشود و طبعاً مزدى طلب
مىکند که البته آن مزد در جهان دیگر به او داده خواهد شد.
و همان
طور که فایده کار براى کارگر در مزدى که از کار فرما مىگیرد خلاصه مىشود و اگر مزدى در کار نباشد نیرویش به هدر رفته است،
فایده عبادت عابد نیز از نظر این گروه همان مزد و
اجرى است که در جهان دیگر به او به صورت یک سلسله کالاهاى مادى پرداخت مىشود.
و اما
این که هر کارفرما که مزدى مىدهد به خاطر بهرهاى است که از کار کارگر مىبرد و کارفرماى ملک و ملکوت چه بهرهاى مىتواند از
کار بنده ضعیف ناتوان خود ببرد، و هم این که
فرضاً اجر و مزد از جانب آن کارفرماى بزرگ به صورت تفضل و بخشش انجام گیرد پس چرا این تفضل بدون صرف مقدارى
انرژى کار به او داده نمىشود، مسألهاى
است که براى این چنین عابدهایى هرگز مطرح نیست.
از نظر
اینگونه افراد، تار و پود عبادت همین اعمال بدنى و حرکات محسوس ظاهرى است که به وسیله زبان و سایر اعضاى بدن صورت مىگیرد.
از نظر
برخى افراد عبادت نوعى معامله و معاوضه و مبادله کار و مزد است، کار فروشى و مزد بگیرى است. همان طور که یک کارگر، روزانه نیروى
کار خود را براى یک کار فرما مصرف مىکند و
مزد مىگیرد، عابد نیز براى خدا زحمت مىکشد و خم و راست مىشود و
طبعاً مزدى طلب مىکند که البته آن مزد در جهان دیگر به او داده خواهد شد.
این یک
نوع تلقى است از عبادت که البته عامیانه و جاهلانه است، و به تعبیر بوعلى در نمط نهم اشارات دانشناسانه است و تنها از مردم عامى
و قاصر پذیرفته است.
تلقى
دیگر از عبادت تلقى عارفانه است. بر حسب این تلقى، مساله کارگر و کارفرما و مزد به شکلى که میان کارگر و کارفرما متداول است
مطرح نیست و نمىتواند مطرح باشد. بر حسب
این تلقى، عبادت، نردبان قرب است، معراج انسان است، تعالى روان است، پرواز روح است به سوى کانون نامرئى هستى،
پرورش استعدادهاى روحى و ورزش نیروهاى
ملکوتى انسانى است، پیروزى روح بر بدن است، عالیترین عکس العمل سپاسگزارانه انسان است از پدید آورنده خلقت،
اظهار شیفتگى و عشق انسان است به
کامل مطلق و جمیل على الاطلاق، و بالاخره سلوک و سیر الى الله است.
بر حسب
این تلقى، عبادت پیکرى دارد و روحى، ظاهرى دارد و معنىاى. آنچه به وسیله زبان و سایر اعضاى بدن انجام مىشود پیکره و قالب و
ظاهر عبادت است، روح و معنى عبادت چیز دیگری است.
روح عبادت، وابستگى کامل دارد به مفهومى که عابد از عبادت دارد و به نوع تلقى او از عبادت و به انگیزهاى که
او را به عبادت برانگیخته است و به
بهره و حظى که از عبادت عملاً مىبرد و این که عبادت تا چه اندازه سلوک الى الله و گام برداشتن در بساط قرب باشد.
تلقى نهج
البلاغه از عبادت
تلقى نهج
البلاغه از عبادت چگونه است؟ تلقى نهج البلاغه از عبادت تلقى عارفانه است. بلکه سرچشمه و الهامبخش تلقیهاى عارفانه
از عبادتها در جهان اسلام، پس از
قرآن مجید و سنت رسول اکرم کلمات على و عبادتهاى عارفانه على است.
چنانکه
مىدانیم یکى از وجهههاى عالى و دور پرواز ادبیات اسلامى(چه در عربى و چه در فارسى) وجهه روابط عابدانه و عاشقانه انسان است با
ذات احدیت. اندیشههاى نازک و ظریفى
به عنوان خطابه، دعا، تمثیل، کنایه، به صورت نثر یا نظم در این زمینه
به وجود آمده است که به راستى تحسین آمیز و اعجاب انگیز است.
با
مقایسه با اندیشههاى ماقبل اسلام در قلمرو کشورهاى اسلامى مىتوان فهمید که اسلام چه جهش عظیمى در اندیشهها، در جهت عمق و وسعت
و لطف و رقت به وجود آورده است. اسلام از مردمى که بت یا
انسان و یا آتش را مىپرستیدند و بر اثر کوتاهى
اندیشهها مجسمههاى ساخته دست خود را معبود خود قرار مىدادند و یا خداى لایزال را در حد پدر یک انسان تنزل مىدادند
و احیانا پدر و پسر را یکى مىدانستند
و یا رسما اهورا مزدا را مجسم مىدانستند و مجسمهاش را همه
جا نصب مىکردند، مردمى ساخت که مجردترین معانى و رقیقترین اندیشهها و لطیفترین افکار و عالیترین تصورات
را در مغز خود جاى دادند.
همانا
گروهى خداى را به انگیزه پاداش مىپرستند، این عبادت تجارتپیشگان است، و گروهى او را از ترس مىپرستند، این عبادت، عبادت بردهصفتان
است، و گروهى او را براى آن که او را
سپاسگزارى کرده باشند مىپرستند، این عبادت آزادگان است.
چطور شد
که یک مرتبه اندیشهها عوض شد، منطقها تغییر کرد، افکار اوج گرفت، احساسات رقت یافت و متعالى شد و ارزشها دگرگون گشت؟
سبعه
معلقه و نهج البلاغه دو نسل متوالى هستند. هر دو نسل، نمونه فصاحت و بلاغتاند اما از نظر محتوا تفاوت از زمین تا آسمان است. در
آن یکى هر چه هست وصف اسب است و نیزه و شتر و
شبیخون و چشم و ابرو و معاشقه و مدح و هجو افراد، و در این یکى عالیترین مفاهیم انسانى.
اکنون
براى این که نوع تلقى نهج البلاغه از عبادت روشن شود، به ذکر نمونههایى از کلمات على(علیهالسلام) مىپردازیم و سخن خود را با
جملهاى آغاز مىکنیم که درباره تفاوت
تلقیهاى مردم از عبادت گفته شده است.
عبادت
آزادگان
«ان قوما عبدوا الله رغبه فتلک عباده التجار، و ان قوما عبدوا الله رهبه فتلک عباده العبید، و ان قوما عبدوا الله
شکرا فتلک عباده الاحرار(۱) ؛ همانا گروهى خداى را به
انگیزه پاداش مىپرستند، این عبادت تجارتپیشگان است، و گروهى او
را از ترس مىپرستند، این عبادت، عبادت بردهصفتان است، و گروهى او را
براى آن که او را سپاسگزارى کرده باشند مىپرستند، این عبادت آزادگان
است.»
«لو لم
یتوعد الله على معصیته لکان یجب ان لا یعصى شکرا لنعمه(۲) ؛ فرضا خداوند کیفرى براى نافرمانى معین نکرده بود، سپاسگزارى ایجاب مىکرد
که فرمانش تمرد نشود.»
از کلمات
آن حضرت است:
«الهى ما
عبدتک خوفا من نارک و لا طمعا فى جنتک بل وجدتک اهلا للعباده فعبدتک(۳) ؛ من تو را به خاطر بیم از کیفرت و یا به خاطر طمع در بهشت
پرستش نکردهام، من تو را بدان جهت
پرستش کردم که شایسته پرستش یافتم.»
ذکر خدا
و یاد خدا که هدف عبادت است،دل را جلا مىدهد و صفا مىبخشد و آن را آماده تجلیات الهى قرار مىدهد.
یاد حق
ریشه همه
آثار معنوى اخلاقى و اجتماعى که در عبادت است در یک چیز است: یاد حق و غیر او را از یاد بردن. قرآن کریم در یک جا به
اثر تربیتى و جنبه تقویتى روحى
عبادت اشاره مىکند و مىگوید: «نماز، از کار بد و زشت باز مىدارد» و در جاى دیگر مىگوید: «نماز را براى این که به
یاد من باشى به پا دار»، اشاره به این
که انسان که نماز مىخواند و در یاد خداست همواره در یاد دارد که
ذات دانا و بینایى مراقب اوست، و فراموش نمىکند که خودش بنده است.
ذکر خدا
و یاد خدا که هدف عبادت است،دل را جلا مىدهد و صفا مىبخشد و آن را آماده تجلیات الهى قرار مىدهد.
على در باره یاد حق که روح عبادت است چنین مىفرماید:
«ان الله
سبحانه و تعالى جعل الذکر جلاء للقلوب، تسمع به بعد الوقره و تبصر به بعد العشوه و تنقاد به بعد المعانده و ما برح لله - عزت
الاؤه - فى البرهه بعد البرهه و فى ازمان
الفترات عباد ناجاهم فى فکرهم و کلمهم فى ذات عقولهم (۴)؛ خداوند یاد خود را صیقل دلها قرار داده است. دلها بدین وسیله از پس کرى، شنوا و از پس نابینایى، بینا و از پس سرکشى
و عناد رام مىگردند.»
همواره
چنین بوده و هست که خداوند متعال در هر برههاى از زمان و در زمانهایى که پیامبرى در میان مردم نبوده است، بندگانى داشته و دارد
که در سر ضمیر آنها با آنها راز مىگوید
و از راه عقلهایشان با آنان تکلم مىکند.
در این
کلمات خاصیت عجیب و تاثیر شگرف یاد حق در دلها بیان شده است تا جایى که دل قابل الهامگیرى و مکالمه با خدا مىگردد.
حالات و
مقامات
در همین
خطبه حالات و مقامات و کرامتهایى که براى اهل معنى در پرتو عبادت رخ مىدهد توضیح داده شده است. از آن جمله مىفرماید:
فرشتگان
آنان را در میان گرفتهاند، آرامش بر ایشان فرود آمده است، درهاى ملکوت بر روى آنان گشوده شده است، جایگاه الطاف بى پایان الهى
برایشان آماده گشته است، خداوند متعال
مقام و درجه آنان را که به وسیله بندگى به دست آوردهاند دیده و عملشان را پسندیده و مقامشان را ستوده است. آنگاه
که خداوند را مىخوانند، بوى مغفرت
و گذشت الهى را استشمام و پس رفتن پردههاى تاریک گناه را احساس مىکنند.
قد حفت بهم
الملائکه و تنزلت علیهم السکینه و فتحت لهم ابواب السماء و اعدت لهم مقاعد الکرامات فى مقام اطلع الله علیهم فیه فرضى سعیهم و
حمد مقامهم یتنسمون بدعائه روح
التجاوز ... ؛ فرشتگان آنان را در میان گرفتهاند، آرامش بر ایشان فرود
آمده است، درهاى ملکوت بر روى آنان گشوده شده است، جایگاه الطاف بى پایان الهى برایشان آماده گشته است، خداوند
متعال مقام و درجه آنان را که به
وسیله بندگى به دست آوردهاند دیده و عملشان را پسندیده و مقامشان را ستوده است. آنگاه که خداوند را مىخوانند، بوى
مغفرت و گذشت الهى را استشمام و پس
رفتن پردههاى تاریک گناه را احساس مىکنند.
شب مردان
خدا
از
دیدگاه نهج البلاغه دنیاى عبادت، دنیاى دیگرى است. دنیاى عبادت آکنده از لذت است، لذتى که با لذت دنیاى سه بُعدى مادى
قابل مقایسه نیست. دنیاى عبادت پر از
جوشش و جنبش و سیر و سفر است، اما سیر و سفرى که «به مصر و عراق و شام» و یا هر شهر دیگر زمینى منتهى نمىشود،
به شهرى منتهى مىشود «کو را نام
نیست». دنیاى عبادت شب و روز ندارد، زیرا همه روشنایى است، تیرگى و اندوه و کدورت ندارد، یکسره صفا و خلوص است.
از نظر نهج البلاغه چه خوشبخت و
سعادتمند است کسى که به این دنیا پا گذارد و نسیم جانبخش این دنیا او را نوازش دهد. آن کس که به این دنیا گام
نهد، دیگر اهمیت نمىدهد که در دنیاى ماده
و جسم بر دیبا سر نهد یا بر خشت.
طوبى
لنفس ادت الى ربها فرضها و عرکت بجنبها بوسها و هجرت فى اللیل غمضها حتى اذا غلب الکرى علیها افترشت ارضها و توسدت کفها فى معشر
اسهر عیونهم خوف معادهم و تجافت عن مضاجعهم
جنوبهم و همهمت بذکر ربهم شفاههم و تقشعت بطول استغفارهم ذنوبهم. اولئک حزب الله، الا ان حزب الله هم
المفلحون. (۵)
چه
خوشبخت و سعادتمند است آن که فرایض پروردگار خویش را انجام مىدهد (الله، یار و حمد و قول هو الله
کار اوست)،رنجها و ناراحتیها را (مانند سنگ آسیا دانه را) در زیر پهلوى خود خرد مىکند، شب هنگام از خواب
دورى مىگزیند و شب زندهدارى مىنماید،
آنگاه که سپاه خواب حمله مىآورد زمین را فرش و دست خود را بالش قرار
مىدهد، در گروهى است که نگرانى روز بازگشت خواب از چشمانشان ربوده، پهلوهاشان از خوابگاههاشان جا خالى مىکنند، لبهاشان به ذکر پروردگارشان آهسته حرکت مىکنند، ابر مظلم
گناههایشان بر اثر استغفارهاى مداومشان پس مىرود.
آنانند حزب خدا، همانا آنانند رستگاران!
شب مردان
خدا روز جهان افروز است *** روشنان را به حقیقت، شب ظلمانى نیست
ترسیم
چهره عبادت و عباد در نهج البلاغه
معلوم شد
که از نظر نهج البلاغه عبادت تنها انجام یک سلسله اعمال خشک و بىروح نیست. اعمال بدنى صورت و پیکره عبادت است، روح و
معنى چیز دیگر است. اعمال بدنى آنگاه
زنده و جاندار است و شایسته نام واقعى عبادت است که با آن روح و معنى
توام باشد. عبادت واقعى نوعى خروج و انتقال از دنیاى سه بعدى و قدم نهادن در دنیایى دیگر است،دنیایى که به نوبه
خود پر است از جوشش و جنبش و از واردات
قلبى و لذتهاى خاص به خود.
از نظر
نهج البلاغه چه خوشبخت و سعادتمند است کسى که به این دنیا پا گذارد و نسیم جانبخش این دنیا او را نوازش دهد. آن کس که به این دنیا
گام نهد، دیگر اهمیت نمىدهد که در دنیاى
ماده و جسم بر دیبا سر نهد یا بر خشت.
در نهج
البلاغه مطالب مربوط به اهل سلوک و عبادت فراوان آمده است. به عبارت دیگر، ترسیمها از چهره عبادت و عبادتپیشگان شده است، گاهى
سیماى عباد و سلاک از نظر شب زندهدارىها،
خوف و خشیتها، شوق و لذتها، سوز و گدازها، آه و نالهها، تلاوت قرآنها ترسیم و نقاشى شده است، گاهى واردات
قلبى و عنایات غیبى که در پرتو عبادت و
مراقبه و جهاد نفس نصیبشان مىگردد بیان شده است، گاهى تاثیر عبادت از نظر «گناه زدایى» و محو آثار تیره
گناهان مورد بحث قرار گرفته است، گاهى
به اثر عبادت از نظر درمان پارهاى بیماریهاى اخلاقى و عقدههاى
روانى اشاره شده است و گاهى ذکرى از لذتها و بهجتهاى خالص و بىشائبه و بىرقیب عباد و زهاد و سالکان راه به
میان آمده است.
شب زندهدارىها
اما
اللیل فصافون اقدامهم تالین لاجزاء القران یرتلونه ترتیلا، یحزنون به انفسهم و یستثیرون به دواء دائهم، فاذا مروا بآیه
فیها تشویق رکنوا الیها طمعا و تطلعت
نفوسهم الیها شوقا و ظنوا انها نصب اعینهم، و اذا مروا بآیه فیها تخویف اصغوا الیها مسامع قلوبهم و ظنوا ان زفیر
جهنم و شهیقها فى اصول آذانهم، فهم
حانون على اوساطهم، مفترشون لجباههم و اکفهم و رکبهم و اطراف اقدامهم، یطلبون الى الله تعالى فى فکاک رقابهم، و
اما النهار فحلماء علماء ابرار
اتقیاء. (۶)
شبها
پاهاى خود را براى عبادت جفت مىکنند، آیات قرآن را با آرامى و شمرده شمرده تلاوت مىنمایند، با زمزمه آن آیات و دقت در معنى آنها
غمى عارفانه در دل خود ایجاد مىکنند و دواى
دردهاى خویش را بدین وسیله ظاهر مىسازند، هر چه از زبان قرآن مىشنوند مثل این است که به چشم مىبینند. هر گاه
به آیهاى از آیات رحمت مىرسند
بدان طمع مىبندند و قلبشان از شوق لبریز مىگردد، چنین مىنماید که نصب العین آنهاست، و چون به آیهاى از
آیات قهر و غضب مىرسند بدان گوش فرا مىدهند
و مانند این است که آهنگ بالا و پایین رفتن شعلههاى جهنم به گوششان
مىرسد، کمرها را به عبادت خم کرده و پیشانیها و کف دستها و زانوها
و سر انگشت پاها به خاک مىسایند و از خداوند آزادى خویش را مىطلبند.
همینها که چنین شب زندهدارى مىکنند و تا این حد روحشان به دنیاى دیگر پیوسته است، روزها مردانى هستند اجتماعى، بردبار، دانا، نیک و پارسا.
واردات
قلبى
قد احیى
عقله و امات نفسه، حتى دق جلیله و لطف غلیظه و برق له لامع کثیر البرق، فابان له الطریق و سلک به السبیل و تدافعته
الابواب الى باب السلامه و دار الاقامه،
و ثبتت رجلاه بطمانینه بدنه فى قرار الامن و الراحه بما استعمل قلبه و ارضى ربه (۷)؛ عقل خویش را زنده و نفس خویش
را میرانده است، تا آنجا که ستبریهاى
بدن تبدیل به نازکى و خشونتهاى روح تبدیل به نرمى شده است و برق پر
نورى بر قلب او جهیده و راه را بر او روشن و او را به رهروى سوق داده است. پیوسته از این منزل به آن منزل برده
شده است تا به آخرین منزل که منزل سلامت
و بارانداز اقامت است رسیده و پاهایش همراه بدن آرام او در قرارگاه
امن و آسایش، ثابت ایستاده است. این همه به موجب این است که دل و ضمیر خود را به کار گرفته و پروردگار خویش را
خشنود ساخته است.
اهل
دنیا، مردن بدن خویش را بزرگ مىشمارند اما آنها براى مردن دل خودشان اهمیت قائل هستند و آن را بزرگتر مىشمارند.
در این
جملهها - چنان که مىبینیم - سخن از زندگى دیگرى است که زندگى عقل خوانده شده است، سخن از مجاهده و میراندن نفس اماره است، سخن
از ریاضت بدن و روح است، سخن از برقى است که
بر اثر مجاهده در دل سالک مىجهد و دنیاى او را روشن مىکند، سخن از منازل و مراحلى است که یک روح مشتاق و
سالک به ترتیب طى مىکند تا به منزل
مقصود که آخرین حد سیر و صعود معنوى بشر است مىرسد یا ایها الناس انک کادح الى ربک کدحا فملاقیه (۸)، سخن از طمانینه و آرامشى است که نصیب قلب ناآرام و پر اضطراب و پر ظرفیت بشر
در نهایت امر مىگردد الا بذکر الله تطمئن
القلوب.(۹)
در خطبه ۲۲۱ اهتمام این طبقه به زندگى دل
چنین توصیف شده است:
«یرون اهل
الدنیا یعظمون موت اجسادهم و هم اشد اعظاما لموت قلوب احیائهم؛ اهل دنیا، مردن بدن خویش را بزرگ مىشمارند اما آنها براى
مردن دل خودشان اهمیت قائل هستند و آن را
بزرگتر مىشمارند.»
خلسهها
و جذبههایى که روحهایى مستعد را مىرباید و بدان سو مىکشد، این چنین بیان شده است:
«صحبوا
الدنیا بابدان ارواحها معلقه بالمحل الاعلى(۱۰) ؛ با دنیا و اهل دنیا با بدنهایى معاشرت کردند که روحهاى آن بدنها به
بالاترین جایگاهها پیوسته بود.»
«لو لا
الاجل الذى کتب الله علیهم لم تستقر ارواحهم فى اجسادهم طرفه عین شوقا الى الثواب و خوفا من العقاب (۱۱)؛ اگر اجل مقدر و محتوم آنها
نبود، روحهاى آنها در بدنهاشان یک
چشم به هم زدن باقى نمىماند از شدت عشق و شوق به کرامتهاى الهى و خوف از عقوبتهاى او.»
«قد اخلص
لله فاستخلصه (۱۲)؛ او خود را و عمل خود را براى خدا خالص کرده است، خداوند نیز به لطف و عنایت خاص خویش او را مخصوص خویش قرار
داده است.»
علوم
افاضى و اشراقى که در نتیجه تهذیب نفس و طى طریق عبودیت بر قلب سالکان راه سرازیر مىشود و یقین جازمى که نصیب آنان مىگردد،
این چنین بیان شده است:
علمى که
بر پایه بینش کامل است بر قلبهاى آنان هجوم آورده است، روح یقین را لمس کردهاند، آنچه بر اهل تنعم سخت و دشوار است بر آنان
نرم گشته است و با آن چیزى که جاهلان از آن در
وحشتند انس گرفتهاند.
«هجم بهم
العلم على حقیقه البصیره و باشروا روح الیقین و استلانوا ما استوعره المترفون و انسوا بما استوحش منه الجاهلون(۱۳)؛ علمى که بر پایه بینش کامل است بر قلبهاى آنان هجوم آورده است، روح یقین را
لمس کردهاند، آنچه بر اهل تنعم سخت و دشوار
است بر آنان نرم گشته است و با آن چیزى که جاهلان از آن در وحشتند انس گرفتهاند.»
گناه
زدایى
از نظر
تعلیمات اسلامى، هر گناه اثرى تاریک کننده و کدورت آور بر دل آدمى باقى مىگذارد و در نتیجه میل و رغبت به کارهاى نیک
و خدایى کاهش مىگیرد و رغبت به
گناهان دیگر افزایش مىیابد.
متقابلا
عبادت و بندگى و در یاد خدا بودن وجدان مذهبى انسان را پرورش مىدهد، میل و رغبت به کار نیک را افزون مىکند و از میل و رغبت به
شر و فساد و گناه مىکاهد، یعنى
تیرگیهاى ناشى از گناهان را زایل مىگرداند و میل به خیر و نیکى را جایگزین آن مىسازد. در نهج البلاغه خطبهاى
هست که در باره نماز، زکات و اداء
امانت بحث کرده است. پس از توصیه و تاکیدهایى در باره نماز، مىفرماید:
و انها
لتحت الذنوب حت الورق و تطلقها اطلاق الربق و شبهها رسول الله صلى الله علیه و آله بالحمه تکون على باب الرجل فهو یغتسل منها فى
الیوم و اللیله خمس مرات، فما عسى ان
یبقى علیه من الدرن(۱۴)؟
نماز
گناهان را مانند برگ درختان مىریزد و گردنها را از ریسمان گناه آزاد مىسازد. پیامبر خدا نماز را به چشمه آب گرم که بر در خانه
شخص باشد و روزى پنج نوبت خود را در آن
شستشو دهد تشبیه فرمود. آیا با چنین شستشوها چیزى از آلودگى بر بدن باقى مىماند؟
درمان
اخلاقى
در خطبه ۲۳۴ پس از اشاره به پارهاى از
اخلاق رذیله از قبیل سرکشى، ظلم و کبر مىفرماید:
«و عن ذلک
ما حرس الله عباده المؤمنین بالصلوات و الزکوات و مجاهده الصیام فى الایام المفروضات تسکینا لاطرافهم و تخشیعا لابصارهم و
تذلیلا لنفوسهم و تخفیضا لقلوبهم و اذهابا
للخیلاء عنهم.
چون بشر
در معرض این آفات اخلاقى و بیماریهاى روانى است، خداوند به وسیله نمازها و زکاتها و روزهها بندگان مؤمن خود را از این آفات
حراست و نگهبانى کرد. این عبادات دستها
و پاها را از گناه باز مىدارند، چشمها را از خیرگى باز داشته به آنها خشوع مىبخشند، نفوس را رام مىگردانند،
دلها را متواضع مىنمایند و باد دماغ
را زایل مىسازند.
عبادت و
بندگى و در یاد خدا بودن وجدان مذهبى انسان را پرورش مىدهد، میل و رغبت به کار نیک را افزون مىکند و از میل و رغبت به شر و
فساد و گناه مىکاهد، یعنى تیرگیهاى ناشى
از گناهان را زایل مىگرداند و میل به خیر و نیکى را جایگزین آن مىسازد.
انس و
لذت
«اللهم انک آنس الآنسین لاولیاءک و احضرهم بالکفایه للمتوکلین علیک، تشاهدهم فى سرائرهم و تطلع علیهم فى ضمائرهم
و تعلم مبلغ بصائرهم، فاسرارهم لک مکشوفه و
قلوبهم الیک ملهوفه، ان اوحشتهم الغربه آنسهم ذکرک و ان صبت علیهم
المصائب لجاوا الى الاستجاره بک (۱۵)؛ پروردگارا، تو از هر انیسى براى
دوستانت انیسترى و از همه آنها براى کسانى که به تو اعتماد کنند براى کارگزارى آمادهترى. آنان را در باطن
دلشان مشاهده مىکنى و در اعماق
ضمیرشان بر حال آنان آگاهى و میزان بصیرت و معرفتشان را مىدانى. رازهاى آنان نزد تو آشکار است و دلهاى آنها در
فراق تو بیتاب است. اگر تنهایى سبب
وحشت آنان گردد، یاد تو مونسشان است و اگر سختیها بر آنان فرو ریزد به تو پناه مىبرند.»
«و ان
للذکر لاهلا اخذوه من الدنیا بدلا (۱۶)؛ همانا یاد خدا افراد شایستهاى دارد که آن را به جاى همه نعمتهاى دنیا انتخاب کردهاند.»
در خطبه ۱۵۰ اشارهاى به مهدى موعود(عجل
الله فرجه الشریف) دارد و در آخر سخن، گروهى را در آخر الزمان
یاد مىکند که شجاعت و حکمت و عبادت تواما در آنان گرد آمده است. مىفرماید:
«ثم
لیشحذن فیها قوم شحذ القین النصل، تجلى بالتنزیل ابصارهم و یرمى بالتفسیر فى مسامعهم و یغبقون کاس الحکمه بعد الصبوح.»
سپس
گروهى صیقل داده مىشوند و مانند پیکان در دست آهنگر تیز و بران مىگردند، به وسیله قرآن پرده از دیدههایشان برداشته مىشود
و تفسیر و توضیح معانى قرآن در گوشهاى
آنان القا مىگردد، جامهاى پیاپى حکمت و معرفت را هر صبح و شام مىنوشند و سرخوش باده معرفت مىگردند.
____________________________________
۱- نهج البلاغه، کلمات قصار، حکمت ۲۲۹.
۲- نهج البلاغه، کلمات قصار، حکمت ۲۸۲.
۳- بحار الانوار، ج ۴۱، ب ۱۰۱/ص ۱۴،با اندکى اختلاف.
۴- خطبه۲۱۳.
۵- نامه ۴۵.
۶- خطبه ۱۸۴.
۷- خطبه ۲۱۰.
۸- انشقاق/۶.
۹- رعد/۲۸.
۱۰- حکمت۱۳۹.
۱۱- خطبه ۱۸۴.
۱۲- خطبه۸۶.
۱۳- حکمت۱۳۹.
۱۴- خطبه ۱۹۰.
۱۵- خطبه ۲۱۸.