طلوع خورشید
بنابه نقلی در ظهر روز نهم جمادى الاولى سال ۹۸۰ ق.[۱] مژده تولد فرزندى را
به میرزا ابراهیم بن یحیى قوامى شیرازى دادند و او که سالهاى دراز انتظار
چنین روزى را داشت و بارها نذر و نیاز کرده بود از فرط خوشحالى سراسیمه خود
را به منزل رسانید و بر طبق عهدى که نموده بود نام مبارک «محمد» را براى
فرزندش برگزید وتا زمانی که خود زنده بود روزانه یک سکه به شکرانه این لطف
الهى در راه خدا انفاق مینمود.
متوفاى
۱۰۵۰ ق.
میراز ابراهیم از کارگزاران ولایت فارس یا بازرگانى سرشناس و امین در بازار بود. وى با انتخاب معلمان و اساتید خوب و مجرب در تربیت یگانه فرزندش کوشید و در آموزش علوم متعارف زمان کوتاهى نکرد تا آنکه در ۱۶ سالگى او را به کار تجارت به بصره فرستاد و محمد در مدت سه ماهى که آنجا بود به زیارت عتبات نیز مشرف شد و با شنیدن خبر مرگ پدر به شیراز برگشت و مدتى مشغول رسیدگى به امور داراییهاى پدر شد اما در همه این مدت دل در گرو تحصیل داشت تا سرانجام با سپردن مغازه و املاک پدر به دایى خود که مردى درستکار بود براى ادامه تحصیل راهى اصفهان شد.[۲]
همان گونه که روال عادى حوزههاى علمیه آن زمان بوده است به احتمال قوى صدرا علاوه بر فقه و اصول و دیگر علوم اسلامى متعارف، علوم دیگرى چون ریاضیات و نجوم و طب و هیئت و … بخصوص منطق و فلسفه را در شیراز آغاز نموده و به مرحلّهاى رسانده که مجبور شده است براى تکمیل رشتههاى مورد علاقه خود به مسافرت و حضور در محضر اساتید مشهور نواحى دیگر اقدام نماید.
اساتید ملا صدرا
در عصر صدرالمتألهین اصفهان – و پس از آن قزوین – پایتخت و مرکز علمى ایران بود و اکثر اساتید بزرگ در این شهر اقامت داشتند و جاذبه ویژهاى براى دانش دوستان داشت.
صدرالمتألهین ابتدا در محضر درس شیخالاسلام شهر بهاء الحق و الدین محمد بن عبدالصمد عاملى –معروف به شیخ بهایى – که در علوم نقلى مورد اعتماد و دانشمند زمان و برناى عصر خوش بود حاضر شد و سنگ بناى شخصیت علمى و اخلاقى ملاصدرا توسط این دانشمند جهاندیده کم نظیر و علّامه رهرو ذیفنون عصر بنا نهاده شد و تکمیل این بناى معنوى را استاد دیگرش دانشمند ستمگر و استاد علوم دینى و الهى و معارف حقیقى و اصول یقینى سید بزرگوار پاک نهاد حکیم الهى و فقیه ربانى امیر محمد باقر بن شمس الدین مشهور به - میر داماد – عهده دار گشت. این نوجوان خوش استعداد و پر شور حدیث و درایه و رجال و فقه و اصول را از شیخ بهائى و فلسفه و کلام و عرفان و دیگر علوم ذوقى را از محضر میرداماد آموخت و علوم طبیعى و ریاضى ونجوم و هیئت را نیز از محضر این دو استاد و احتمالا نزد حکیم ابوالقاسم میر فندرسکى عارف زاهد و ریاضى دان بنام عصر فراگرفت.
در کنج
غربت
دوره سوم زندگى صدرالمتألهین مرحلّه دوم انقلاب روحى او و حرکت از وحدت به
وحدت و سفر از حق به سوى حق با یارى حق است. این مرحلّه طولانیترین منازل
در سفرهاى چهارگانه سیر و سلوک است و صدرالدین شیرازى براى این مرحلّه که
دوران سخت ریاضتهاى جسمانى و مجاهدتهاى نفسانى و عبادت و طى مقامات کشف و
شهود است محلى به نام کهک (در سى کیلومترى جنوب شرقى شهر مقدس قم) را
برمیگزیند و یا در اثر توفیق جبرى و به عنوان تبعید از مرکز علمى و فرهنگى
رسمى (اصفهان) بر او تحمیل مى شود و در هر صورت فارغ از قیل و قال و جاه و
رفاه شهر و شهرنشینى در جوار لطف کریمه اهل بیت (علیهاالسلام) و حرم آنان
پناه میگیرد تا ضمن بهرهگیرى از دریاى علوم آل محمد (صلى الله علیه و
آله) از گزند فتنهها در امان باشد. چرا که از امام صادق (علیهالسلام) نقل
شده است: «به هنگام فراگیر شدن فتنهها به قم و اطراف آن پناه ببرید.»[۳]
سال ورود و مدت اقامت ملا صدرا در کهک همانند ورودش و اقامتش در اصفهان به خوبى روشن نیست. از تطبیق و انطباق بعضى یادداشتها میتوان نتیجه گرفت که بین سالهاى ۱۰۲۵ تا ۱۰۳۹ در کهک بوده است و البته از شیوه زندگى او در آن قریه نیز اطلاعى نداریم جز مطالبى که از نوشتههاى خود او میتوان استفاده نمود. در مقدمه اسفار رنجنامه خود را چنین ادامه میدهد:
«با گمنامى و شکسته حالى به گوشهاى خزیدم. دل از آرزوها بریدم و با خاطرى شکسته به اداى واجبات کمر بستم و کوتاهیهاى گذشته را در برابر خداى بزرگ به تلافى برخاستم. نه درسى گفتم و نه کتابى تألیف نمودم. زیرا اظهار نظر و تصرف در علوم و فنون و القاى درس و رفع اشکالات و شبهات و … نیازمند تصفیه روح و اندیشه و تهذیب خیال از نابسامانى و اختلال، پایدارى اوضاع و احوال و آسایش خاطر از کدورت و ملال است و با این همه رنج و ملالى که گوش میشنود و چشم میبیند چگونه فراغتى ممکن است… ناچار از آمیزش و همراهى با مردم دل کندم و از انس با آنان مأیوس گشتم تا آنجا که دشمنى روزگار و فرزندان زمانه بر من سهل شد و نسبت به انکار و اقرارشان و عزت و اهانتشان بى اعتنا شدم. آنگاه روى فطرت به سوى سبب ساز حقیقى نموده، با تمام وجودم در بارگاه قدسش به تضرع و زارى برخاستم و مدت طولانى بر این حال گذراندم.»[۴]
صدرالمتألهین در طى نامهاى از کهک نیز به استادش میرداماد وضع روحى خود را چنین ترسیم میکند:
«و اما احوال فقیر بر حسب معیشت روزگار و اوضاع دنیا به موجبى است که اگر خالى از صعوبتى و شدتى نیست … اما بحمدالله که ایمان به سلامت است و در اشراقات علمیه و افاضات قدسیه و واردات الهیه… خللى واقع نگشته … از حرمان ملازمت کثیرالسعاده بى نهایت متحسر و محزون است. روى طالع سیاه که قریب هفت هشت سال است که از ملازمت استاد الاماجد و رئیس الاعاظم محروم ماندهام و به هیچ روى ملازمت آن مفخر اهل دانش و بینش میسر نمى شود … به واسطه کثرت وحشت از صحبت مردم وقت و ملازمت خلوات و مداومت بر افکار و اذکار بسى از معانى لطیفه و مسائل شریفه مکشوف خاطر علیل و ذهن کلیل گشته …» [۵]
معرفت
عارفان
یکى از خاطرات بسیار آموزنده و شیرین و درخور تأمل از ایام اقامت ملاصدرا
در کهک نکتهاى است که مرحوم شیخ عباس قمی[۶] ذکر کرده و حضرت استاد حسن
زاده آملى آن را این گونه مستند نموده است که: «در یک نسخه خطى اسفار که به
خط حاج ملا محمد طهرانى و محشى به تعلیقات ملا على نورى و ذوالعینین و
بسیارى از حواشى خود ملاصدرا است و در اختیار راقم است در حاشیه این افاضه –
در بحث اتحاد عاقل به معقول – توشته است:
«تاریخ هذه الافاضه کان ضحوه یوم الجمعه سابع الجمادى الاول سبع و ثلاثین و الف من الهجره و قد مضى من عمر المؤلف ثمان و خمسون سنه قمریه.»
(تاریخ این افاضه، صبح روز جمعه، هفتم جمادى الاول ۱۰۳۷ بود و ۵۸ سال قمرى از عمر مؤلف سپرى گشته بود.) و در ذیل همین حاشیه، حاشیه دیگرى مرحوم میراز على اکبر حکمى یزدى در حاشیه اسفارش از جانب صدرالمتألهین به عنوان «منه» دارد که:
«کنت حین تسویدى هذاالمقام بکهک من قرى قم …»
این قسمت کتاب را در هنگام اقامتم در کهک قم نوشتم و روز جمعه براى زیارت قبر دختر موسى بن جعفر (علیهالسلام) به قم آمدم و از او مدد و کمک خواستم. سپس این مطلب به یارى خدا برایم کشف شد.[۷]
فروغ
حکمت متعالیه
روزى که سفینه النجاه اسلام ناب محمدى (صلى الله علیه و آله) در ساحل خشک و
سوزان جاهلیت متعصب قریشى و سلطنت ظلمانى اموى به گل نشست فلسفه از پاى
افتاده و شرک آمیز یونانى و حکمت کلیسایى اسکندرانى در شام و مصر و بغداد
شکفتن آغاز کرد و دستمایه تعزیه گردانان میدان مبارزه با «ثقلین» شد. اما
در مدتى اندک دانشمندان وارسته اسلامى و خصوصا تربیت شدگان مکتب تشیع با
تکیه بر فرهنگ عمیق و اصیل «قرآن و عترت» و بى اعتنا به اغراض سیاسى نهضت
ترجمه، با اصطلاحات فلسفى آشنا شده و از «شیوه منطقی» ارسطو و «مکاشفه» نو
افلاطونى در مناقشات علمى – سیاسى و فهم معارف قرآن بهرهها گرفته، حتى خود
در این مکاتب استاد شده و به نوآورى پرداختند و نقادى عمیق مباحث را با
معیار معارف قرآن به عهده گرفتند. فارابى و بوعلى سینا متد ارسطویى را در
قالب جدید آن – حکمت مشاء – پى ریختند و شهاب الدین سهروردى نیز عنصر سلوک و
اشراق را اساس فلسفه خود قرار داد و با ادغام بدیع عناصر گوناگون فلسفى از
برآیند آنها فلسفه «اشراق» را بنا نهاد و مقارن این دو مکتب فلسفى یک مکتب
علمى دیگر نیز که از عقاید دینى با روش برهانى دفاع مینمود پا به پاى
فلسفه پیش رفت. این جریان همان «علم کلام» بود که همواره زمینه مناسبى براى
طرح مسائل جدید در فلسفه و رشد و نقد آن ایجاد نمود. عرفان نیز به عنوان
راهى براى دریافت حقیقت دین و شیوه خاصى از معرفت الهى و وصول به کمال
معنوى در پى آن بود که جنبه اصیل و پر مغز و نغز شریعت اسلامى را به دست
آرد اما با تمام تلاشى که دانشمندان و حکیمان داشتند نتوانسته بودند این
چهار رود خروشان را به هم پیوند دهند و به یک سو هدایت کنند.
در چنین زمینه فرهنگى که از سویى بسیار غنى و پرمایه بود و از سوى دیگر به رکود و کسادى و نازائى گرفتار شده بود، زیرا غلبه نهضت ضد عقلى که همزمان با غرب و شاید در اثر ارتباط دولت صفوى با اروپا بر حوزههاى علوم اسلامى سایه افکنده بود و نهایتاً منجر به ظهور «فسلفه تجربی» و حس گرایى «ظاهر بینی» در غرب و قدرت و تقویت «ظاهریه» و پیدایش «اخباریگرى » و جمود بر ظواهر شرعى در شرق و به ویژه در نبض پرتپش آن «تشیع» شده بود هر یک از رودهاى خروشان و پربرکت حکمت و معرفت را از تکاپو و حرکت آفرینى باز داشته و یا بکلى خشکانیده بود، آرى در چنین فضاى گرفتهاى خورشید جهان افروز «حکمت متعالیه» در آسمان فکر اسلامى ایران طلوع کرد و افق شرق را به نور حکمت روشن کرد.
حکمت متعالیه از یک نظر به منزله چهارراهى است که چهار مکتب مهم یعنى حکمت مشائى ارسطویى و سینایى و حکمت اشراقى سهروردى و عرفان نظرى محیى الدینی و معانى و مفاهیم کلامى (اسلامی) با هم تلاقى کرده و مانند چهار نهر سر به هم آورده رودخانهاى خروشان به وجود آوردهاند و از نظر دیگر به منزله یک ساختمان عظیمى است که چهار عنصر مختلف را پس از یک سلسه فعل و انفعالات به هم ربط داده و به آنها شکل و هیئت و واقعیت نوینى بخشیده که با ماهیت قبلى هر یک از عناصر متغایر است.[۸]
«اختلاف سابقه دار مشاء و اشراق … و همچنین بسیارى از موارد اختلاف نظر فلسفه و عرفان به وسیله صدرالمتألهین حل شد و چهره بسیارى از حقایق اسلامى روشن گشت …»[۹]
گرچه جهل ظاهر بینان و غرور علمى اروپاى پس از رنسانس و خودباختگى مسلمین در قرون اخیر در حدى بوده و هست که اجازه نمیدهد آهنگ حیات بخش حکمت متعالیه و صداى گوشخراش شکستن استخوانهاى پوسیده فلسفه ارسطویى و نو افلاطونى «اسکولاستیک» در زیر چرخ عظیم و تندر حکمت متعالیه صدرایى به گوش غربیان و غربزدگان قدیم و جدید برسد و تحول بزرگ فلسفى را که آن حکیم الهى و فیلسوف ربانى ایجاد نمود در یابند. اما بدون شک با ظهور صدرالمتألهین فعالیت فکرى در ایران عصر صفوى به اوج خود رسید و اندیشههاى او تمام حیات فکرى و عقلى چهار قرن گذشته را در انحصار درآورد و امروز نز مکتب او به همان سرزندگى دوران تقریر و تحریر است.
آثار
ماندگار
صدرالمتألهین از نویسندگان خوش قلم و پرکار در فلسفه اسلامى است و آثار
قلمى او لطیف و در کمال فصاحت و بلاغت است و به تعبیر یکى از اساتید
صاحبنظر، در گذشته تاریخ فرهنگى شیعه دو نفر در حسن تعبیر و شیوایى قلم
بینظیر بودهاند و شاید در آینده هم نظیرى نداشته باشند؛ شهید ثانى زین
الدین جبل عاملى که در فقه قلم شیرین و جذاب و روانى دارد و صدرالمتألهین
شیرازى که فلسفه را با بیانى روان و قلمى شیوا تقریر نموده است.
تألیفات حکیم شیراز که بیش از چهل عنوان کتاب و هر یک در نوع خود شاهکارى بینظیر یا کم نظیر میباشد به جز رساله سه اصل در علم اخلاق و چند نامه جملگى به زبان عربى (زبان رسمى مراکز علمى آن عصر) نوشته شده و داراى نثرى روشن و فصیح و مسجع و براى آموزش فلسفه و عرفان بسیار آسان و سهل است. در میان آثار فلسفى او بخشى خصلت عرفانى بارزترى دارند و بعضى داراى لحن برهانى و استدلالیتر هستند،هر چند که از تمامى آنها بوى عرفان به مشام میرسد.
از ویژگیهاى بسیار مهم نوشتههاى ملا صدرا که از دستاوردهاى انحصارى خود او است تطبیق بین مفاهیم و بیانات شرع و براهین فلسفى است به نحوى که در هیچ مسأله فلسفى تا استشهاد بر آیات قرآن و آثار معصومین ننماید نظر قاطع خود را ابراز نمیدارد. او همواره در کتابهایش افتخار میکند که هیچ کس را ندیده که همچون خود او اسرار قرآن کریم و سنت معصومین را فهمیده باشد. تمام نوشتههاى فلسفى او پر از آیات قرآن و روایات است و تمام تفاسیرش سرشار از برداشتهاى عرفانى و عقلى است و او در این تطبیق یگانه پیشتاز است و در این روش نظیرى ندارد. البته پس از او شاگرد بینظیرش فیض کاشانى این شیوه را از استاد آموخته و آن را گسترده و زیبا به کار برده است.
نوشتههاى صدرالمتألهین در مجموع از ویژگیهایى چون جامعیت، داورى مصلحانه بین آراء مختلف، استفاده از عقل و ذوق و وحى در حل مبهمات، احاطه بر آراء گذشتگان، و در آخر سهل و ممتنع نویسى برخوردار است.
به تعبیر علّامه حسن زاده آملى کتاب اسفار اربعه امّ الکتاب مؤلفات ملاصدراست که در اواخر دوره اقامتش در کهک شروع به تألیف آن نموده و از نظر دامنه و گسترش مطالب بیگمان بر شفاى بو على سینا و فتوحات مکیّه ابن عربى مقدم است. « این کتاب به یک معنا نقطه اتصال و حلقه جامع دایره المعارف مشائى ابن سینا و اقیانوس اسرار باطنى ابن عربى است و به تعبیر دیگر، هم اوج هزار سال تفکر و تأمل دانشمندان و حکماى اسلامى است و هم شالوده بناى عقلانى تازه و اصیلى است که از متن معارف اسلامى سرچشمه گرفته است.»[۱۰]
صدرالمتألهین در این کتاب بزرگ با صراحت تمام رابطه حکمت و دین و عقل و وحى را بیان میدارد که: «حاشا الشریعه الحقه الالهیه البیضاء ان تکون احکامها مصادمه للمعارف الیقینیه الضروریه و تباً لفلسفه تکون قوانینها غیر مطابقه للکتاب و السنه.»[۱۱] حاشا که احکام و مقررات بر حق و تابناک شرعى با معارف بدیهى و یقینى عقلانی، ناهماهنگ باشد و نابود باد فلسفه و حکمتى که قواعد و یافتههایش مطابق با کتاب الهى و سنت نبوى نباشد.
صدرالمتألهین در درک ظواهر و فهم اسرار قرآن و حدیث تبحرى ویژه داشت و گرچه در اکثر کتب فلسفى خود به قرآن و حدیث تمسک نموده و گاهى نیز به شرح آیات و احادیث پرداخته اما کتابهایى نیز به تفسیر آیات و احادیث اختصاص داده و سورههاى سجده، یس، واقعه، حدید، جمعه، طارق، اعلی،زلزال، و سوره بقره تا آیه ۶۵ و آیه الکرسى و آیه نور و … را تفسیر نموده که از تفاسیر ارزشمند فلسفى به شمار میآیند و تاکنون چندین بار چاپ شده است .
شرح اصول کافى مرحوم آخوند نیز اولین شرحى است که بر کتاب بینظیر اصول کافى پس از حدود شش قرن نوشته شده و سنت شرح نویسى بر روایات عمیق اعتقادى را باب نموده و بدون شک یکى از مهمترین متون اعتقادى شیعى دوره صفوى است که در هماهنگى بین حکمت و عرفان و وحى یکى از بهترین و بلکه اولین کلید است و مؤلف کتاب روضات الجنات در مورد این کتاب میگوید:
«و عندى انه ارفع شرح کتب على احادیث اهل ابیت (علیهمالسلام) و ارجحها فائده و اجلها قدرا.»[۱۲]
صدرالمتألهین در سیر نوشتارى خود ابتدا حکیمى عقلانى است که شرح هدایه را مینویسد و شفاى بوعلى را حاشیه میزند و پس از طى مراحل سلوک و معرفت عرفانى متکى بر وحى است که با قدرت الهى و هدایت نبوى و بیان علوی و با قدم قلم سفرهاى چهارگانه را طى میکند و اسفار اربعه مینویسد و در آخر کار تمام هم خود را براى فهم و درک و تبیین قرآن و روایات اهل بیت (علیهمالسلام) متمرکز مینماید و آخر کار نیز در یک دستش قلم تفسیر سوره بقره و در دست دیگرش برگههاى شرح کتاب الحجه اصول کافى است که به دیدار محبوب میشتابد.
غروب
خورشید
حکیم وارسته در طول عمر ۷۱ سالهاش هفت بار با پاى پیاده به حج مشرف شد و
گل تن را با طواف کعبه دل صفا بخشید و در آخر نیز سر بر این راه نهاد و به
هنگام آغاز سفر هفتم یا در بازگشت از آن سفر به سال ۱۰۵۰ ق. در شهر بصره تن
رنجور را وداع نمود و در جوار حق قرار گرفت و در همانجا به خاک سپرده شد و
اگر چه امروز اثرى از قبر او نیست اما عطر دلنشین حکمت متعالیه از مرکب
نوشتههایش همواره مشام جان را مینوازد.
--------------------------------------------------------------------------------
[۱] - ملا صدرا، هانری کرین، ترجمه ذبیح الله منصوری، ص ۹.
[۲] - ملا صدرا، ص ۲۸.
[۳] - بحارالانوار: علّامه محمد باقر مجلسی، ج ۶۰، ص ۲۱۶.
[۴] - اسفار:ج ۱، ص ۶ و۷.
[۵] - مجله فرهنگ ایران زمین: ج ۱۳، ص ۸۴-۱۰۰
[۶] - سفینه البحار: ج ۲، ص ۱۷. (ماده صدر)
[۷] - اتحاد عاقل به معقول:ص ۱۰۷ و ۱۰۹.
[۸] - خدمات متقابل اسلام و ایران: ص ۵۸۷.
[۹] - مجموعه آثار شهید مطهری: ج ۱۳، ص ۲۴۹-۲۵۲.
[۱۰] - تاریخ فلسفه در اسلام: انتشارات سمت، ج ۱، ص ۴۹۶.
[۱۱] - اسفار: ج ۸، ص ۳۰۳.
[۱۲] - روضات الجنات: ج ۴، ص ۱۲۰.