زندگینامه علامه حلی

ولادت و خاندان
چنانکه نقل است مولاى متقیان على (علیه السلام) در مسیر حرکت از کوفه به صفین برّ تپّه هاى بابل روى تلّ بزرگى ایستاد و اشاره به بیشه و نیزارى نمود و این سخن را فرمود:

اینجا شهرى است و چه شهری!

متوفاى ۷۲۶ ق.
ولادت و خاندان
چنانکه نقل است مولاى متقیان على (علیه السلام) در مسیر حرکت از کوفه به صفین برّ تپّه هاى بابل روى تلّ بزرگى ایستاد و اشاره به بیشه و نیزارى نمود و این سخن را فرمود:

اینجا شهرى است و چه شهری!

اصبغ بن بناته از یاران نزدیک حضرت عرض کرد:

یا امیرالمؤمنین! مى بینم از وجود شهرى در اینجا سخن مى گویی، آیا در اینجا شهرى بود و اکنون آثار آن از بین رفته است؟

فرمود: نه! ولى در اینجا شهرى به وجود مى آید که آن را «حلّه سیفیّه»[۱] مى گویند و مردى از تیره بنى اسد آن را بنا مى کند و از این شهر مردمى پاک سرشت و مطهّر پدید مى آیند که در پیشگاه خداوند مقرب و مستجاب الدعوه مى شوند.[۲]

 در شب ۲۹ رمضان سال ۶۴۸ ق. در این شهر فرزندى از خاندانى پاک سرشت ولادت یافت که از مقرّبان درگاه بارى تعالى قرار گرفت. نامش حسن و معروف به آیه الله علّامه حلّی است. مادرش بانویى نیکوکار و عفیف، دختر حسن بن یحیى بن حسن حلّی[۳] خواهر محقق حلى است و پدرش شیخ یوسف سدید الدین از دانشمندان و فقهاى عصر خویش در شهر فقاهت حلّه است.

علّامه حلّی از طرف پدر به «آل مطهّر» پیوند مى خورد که خاندانى مقدس و بزرگ و همه اهل دانش و فضیلت و تقوا بودند. از آنها آثار و نوشته هاى گرانقدر به یادگار مانده که تا به امروز و در امتداد تاریخ مورد استفاده دانش پژوهان قرار گرفته است.آل مطهر به قبیله بنى اسد که بزرگترین قبیله عرب در شهر حلّه است پیوند مى خورند که مدت زمانى حکومت و سیادت از آنها بود.[۴]

آغاز تحصیل
منزل شیخ سدید الدین که سرشار از کرامت و تقواست، کودکى را در خود جاى داده که مایه افتخار آن است. حسن فرزند شیخ گرچه هنوز از عمرش چند سالى بیش نگذشته ، با راهنمایى دلسوزانه پدرش براى فراگیرى قرآن مجید به مکتب خانه رفت و با تلاش و پیگیرى مداوم و هوش و استعداد خدادادی که داشت در زمانی کوتاه خواندن قرآن را به خوبى یاد گرفت.

فرزند شیخ نوشتن را در مکتب خانه آموخت ولى به این مقدار راضى نشد. از این رو نزد معلم خصوصى خط رفت و در محضر شخصى به نام «محرم» با تلاش و جدیت فراوان در اندک زمانى نوشتن را بخوبى فراگرفت.[۵]

حسن بن یوسف پس از آموختن کتاب وحى و خط، کم کم آمادگى فراگیرى دانشها را در خود تقویت نمود و در مراحل اولیه تحصیل مقدمات و مبادى علوم را در محضرپدر فاضل و فقیه خود آموخت و به سبب کسب این همه فضیلتها و نیکیها در سنین کودکى به لقب «جمال الدین» (زینت و زیبایی دین) در بین خانواده و دانشمندان مشهور گشت.

در محضر عالمان
جمال الدین حسن در شهر حلّه بزیست و در محضر فقها، متکلمان و فلاسفه والا مقام با کمال ادب زانو زد و از روح بلند معنوى و اخلاق و دانش آنان بهره کافى برد و خویشتن را به دانش و تهذیب نفس آراست و به تمام فنون و علوم مسلح گردید و از دست آنان به دریافت اجازه نامه اجتهادى و نقل حدیث مفتخر گردید. حال به اختصار به نام چند نفر از اساتید بزرگوار وى اشاره مى کنیم:

شیخ یوسف سدید الدین (پدر ارجمند او)، محق حلّی (۶۰۲- ۶۷۶ ق.)، خواجه نصیر الدین طوسى (۵۹۷- ۶۷۲ ق.)، سید رضى الدین على بن طاووس (۵۸۹-۶۶۴ ق.) سید احمد بن طاووس ( متوفی به سال ۶۷۳ ق.)، یحیى بن سعید حلى (متوفا به سال ۶۹۰ ق.) مفید الدین محمد بن جهم حلّی، على بن سلیمان بحرانی، ابن میثم بحرانی ( ۶۲۶-۶۷۹) ، جمال الدین حسین بن ایاز نحوى (متوفاى ۶۸۱ ق.)، محمد بن محمد بن احمد کشى (۶۱۵-۶۹۵ ق.)، نجم الدین على بن عمر کاتبى (متوفا به سال ۶۷۵ ق.)، برهان الدین نسفی، شیخ فاروقى واسطى و شیخ تقى الدین عبداله بن جعفر کوفی.[۶]

درخشش
جمال الدین حسن، ستاره پرفروغ «آل مطهر» و شهر فقاهت حلّه هنوز مدت زمانى از تحصیلش نگذشته بود که با ذوق سرشار خدادادى و علاقه وافر، به تمام دانشهاى بشرى مانند فقه و حدیث، کلام و فلسفه، اصول فقه، منطق، ریاضیات و هندسه مسلح گردید و تجربه لازم را به دست آورد. آوازه فضل و دانش وى به سرعت در سرزمین حلّه و دیگر شهرها پیچید و در مجالس درس و محیط فرهنگى نام مقدسش را به نیکى و احترام یاد مى کردند و«علّامه اش » مى خواندند.

علّامه حلى چون خورشید فروزان در آسمان فقاهت درخشید و دیگران از نور وجودش استفاده کردند. در شهر حلّه حوزه درس تشکیل داد وعلاقه مندان و تشنه کامان معارف و علوم اهل بیت (علیهم السلام) از گوشه و کنار جذب آن شدند و از دریاى بى کرانش سیراب گشتند.

یکى از دانشمندان مى گوید: علّامه حلى نظیرى ندارد نه پیش از زمان خودش و نه بعد از آن. کسى که در مجلس درس او پانصد مجتهد تربیت شد.[۷]

از جمله فرزانگان و ستارگانى که در محضرش زانو زدند و از انفاس پاک و مکتب پربار فقهی، کلامى و روح بلندش بهره بردند و از دست مبارکش به دریافت اجازه نامه اجتهادى و نقل حدیث مفتخر شدند اینان بودند:

فرزند عزیز و نابغه اش محمد بن حسن بن یوسف حلى معروف به «فخر المحققین» (۶۸۲-۷۷۱ ق.)، سید عمید الدین عبدالمطلب و سید ضیاء الدین عبدالله حسینى اعرجى حلى (خواهرزادگان علّامه حلّی) تاج الدین سید محمد بن قاسم حسنى معروف به «ابن معیّه» (متوفى ۷۷۶ ق.)، رضى الدین ابوالحسن على بن احمد حلى (متوفى ۷۵۷ ق.)، قطب الدین رازى (متوفى ۷۷۶ ق) ، سید نجم الدین مهنا بن سنان مدنی، تاج الدین محمود بن مولا، تقى الدین ابراهیم بن حسین آملى و محمد بن على جرجانی.

گنجینه ماندگار
تدریس و تألیف هر یک فضیلت بسیار مهمى براى رادمردان عرصه دانش است و علّامه شخصیتى بود که در این دو جنبه از دیگر محققان و دانشوران پیشى گرفت و سرآمد روزگار شد. چنانکه گفته اند: علّامه حلى زمانى از نوشتن کتابهاى حکمت و کلام فارغ شد و به تألیف کتابهاى فقهى پرداخت که از عمر مبارکش بیش از ۲۶ سال نگذشته بود.[۸]

او در رشته هاى گوناگون علوم کتابهاى زیادى دارد که اگر در مجموعه اى جمع آورى شود دایره المعارف و کتابخانه بسیار ارزشمندى خواهد شد. یکى از دانشمندان مى نویسد: اگر به نوشته هاى علّامه دقت کنید پى خواهید برد که این مرد از طرف خداوند تأیید شده است، بلکه نشانه اى از نشانه هاى خداست. چنانچه نوشته هاى وى بر ایام عمرش – از ولادت تا وفات – تقسیم شود سهم هرروز یک دفترچه بزرگ مى شود.[۹]

در خدمت امام زمان (علیه السلام)
شب جمعه که فرا مى رسید بوى تربت مقدس ابا عبدالله الحسین (علیه السلام) وعشق زیارت حضرتش، علّامه را بى تاب مى کرد و از حلّه به کربلا مى کشاند. از این رو هر هفته روزهاى پنجشنبه به زیارت مولا و آقایش مى شتافت. در یکى از هفته ها که به تنهایى در حال حرکت بود شخصى همراه وى به راه افتاد و با یکدیگر مشغول صحبت شدند. در ضمن صحبت براى علّامه معلوم شد که این شخص مرد فاضلى است و تبحّر خاصى در علوم دارد. از این نظر مشکلاتى را که در علوم مختلف برایش پیش آمده بود از آن شخص پرسید و او به همه پاسخ گفت تا اینکه بحث در یک مسأله فقهى واقع شد و آن شخص فتوایى داد که علّامه منکر آن شد و گفت: دلیل و حدیثى بر طبق این فتوا نداریم! آن شخص گفت: شیخ طوسى در کتاب تهذیب، در فلان صفحه و سطر حدیثى را که این باره ذکر کرده است! علّامه در حیرت شد که راستى این شخص کیست! از او پرسید آیا در این زمان که غیبت کبراست مى توان حضرت صاحب الامر (عج) را دید؟ در این هنگام عصا از دست علّامه افتاد و آن شخص خم شد و عصا را از زمین برداشت و در دست علّامه گذاشت و فرمود: چگونه صاحب الزمان را نمى توان دید و حال آنکه دست او در دست تو است! علّامه بى اختیار خود را در مقابل پای آن حضرت انداخت و بى هوش شد! وقتى به هوش آمد کسى را ندید. پس از بازگشت به حلّه به کتاب تهذیب مراجعه کرد و آن حدیث را در همان صفحه و سطر که آن حضرت فرموده بود پیدا کرد و به خط خود در حاشیه آن نوشت: این حدیثى است که حضرت صاحب الامر (عجل الله تعالى فرجه الشریف) به آن خبر داد و به آن راهنمایى کرد. یکى از دانشمندان مى نویسد:

من آن کتاب را دیدم و در حاشیه آن حدیث، خط علّامه حلى را نیز مشاهده کردم.[۱۰]

غروب ستاه حلّه
پایان زندگى هر کس به مرگ اوست     جز مرد حق که مرگ وى آغاز دفتر است

محرم سال ۷۲۶ ق. راى شیعیان و پیروان راستین اسلام فراموش نشدنى است. عزا و ماتم آنان افزون است. بویژه حلّه این سرزمین مردان پاک سرشت و عاشقان اهل بیت (علیهم السلام) شور و ماتم بیشترى دارد.

عجب تقارن و اتفاقی! پاسدار اسلام و فقیه شیعه، علّامه حلّی، ولادتش در ماه پربرکت و با فضیلت رمضان واقع شد و زندگى اش با خیر و برکت فراوان گردید و بعد از گذشت ۷۸ سال عمر پر بار، پرواز روحش با عشق و محبتى که به اهل بیت نبوت و رابطه ناگسستنى با ولایت داشت، در ماه شهادت به وقوع پیوست و به روح مطهر سالار شهیدان امام حسین (علیه السلام) پیوند خورد.

آری، در ۲۱ محرم این سال مرجع تقلید شیعه، فقیه و عارف فرزانه، ستاره پرفروغ آسمان علم و فقاهت، آیه الله علّامه حلى دار فانى را وداع گفت و روح ملکوتی اش به سوى خدا پرواز کرد و به رضوان و لقاى معبودش شتافت. غم و اندوه بر چهره همه سایه افکند. بغض، گلوها را فشرد و چشم ها را از فرط ریزش اشک داغ، همچون آتش گداخته سوزاند. از حضور و ازدحام مردم مصیبت زده محشرى بپا شد و در فضاى آکنده از غم و آه، پیکر پاک ستاره تابناک شیعى بر دوش هزاران عاشق و شیفتگان راهش از حلّه به نجف تشییع گردید و در جوار بارگاه ملکوتى مولاى متقیان على (علیه السلام) در حرم مطهر به خاک سپرده شد.

از ایوان طلاى امیرالمؤمنین (علیه السلام) درى به رواق علوى گشوده است. پس از ورود به سمت راست، حجره اى کوچک داراى پنجره فولادی، مخصوص قبر شریف علّامه حلی است. زائران بارگاه علوى در مقابل این حجره توقفى کرده، مرقد شریفش را زیارت مى کنند و از روح بلندش مدد مى جویند.


 


 
--------------------------------------------------------------------------------
 
[۱] - منسوب به بنیانگذار آن سیف الدوله صدقه بن منصور مزیدی، چهارمین امیر از سلسله بنی یزید که در محرم سال ۴۹۵ ق. شهر زیبا و فقیه پرور حلّه را بنا کرد. حلّه بین نف اشرف و کربلای معلا واقع شده و از آنجا فقه و شعرا و چهره های درخشان شیعی برخاستند.

[۲] _ روضات الجنات: محمد باقر خوانساری، اسماعیلیان، قم ، ج ۲، ص ۲۷۰.

[۳] _ وی پدر بزرگوار محقق حلّی است . او محدث و دانشمندی برجسته بود که فرزندش محقق حلی از او حدیث نقل می کند. (امل الآمال: ج ۲، ص ۸۰) .

[۴] - مقدمه ارشاد الاذهان: فارس حسون، ج ۱، ص ۳۰، قم، ۱۴۱۰ ق.

[۵] - مقدمه استقصاء النظر، چاپ نجف، ۱۳۵۴ ق.

[۶] _ بحارالانوار: علّامه مجلسی، چاپ بیروت، ج ۱۰۷، ص ۶۲و ۶۵-۶۷ – امل الآمل: شیخ حر عاملی، چاپ ایران، ج ۲، ص ۲۹و ۴۲و ۴۸ و ۶۳ و ۶۴ و ۶۵ و ۲۰۵و ۳۵۰ – لؤلؤه البحرین: شیخ یوسف بحرانی، مؤسسه آل البیت (علیهم السلام) ص ۲۵۵ و ۲۵۹. 

[۷] _ تأسیس الشیعه: سید حسن صدر، ص ۲۷۰، چاپ تهران.

[۸] _ اعیان الشیعه: ج ۵، ص ۴۰۲..

[۹] _ مقدمه کشف الیقین.

[۱۰] _ قصص العلماء: ص ۳۵۹.
نظرات 2 + ارسال نظر
نادز سه‌شنبه 29 بهمن 1392 ساعت 10:08 ب.ظ

(خوب است

نسترن یکشنبه 11 اسفند 1392 ساعت 02:55 ب.ظ

من استفاده کردم خیایییییییییییییییییی خوببببببببببب بود ممنون

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد